از سیمای محبوب
بینی رنج ایوب
از آن ذوق و شوق محبوب
بینی تضمین راسخ
از عشق تو دل آرا شد
همان دلبر خواسته
( دل آرا شرکاء )
آن آفت زمان بین
و آن گوهر کیمیای مقصود
هم دل آرا بشنو
از جوهره پاک وجود
(دل آرا شرکاء)
بود زبانزد ، عشق و مهربانیش
در میان همه بود محترم و قابل ستایش
او بود قدرتمند و با اصالت
و با گذشت و با معرفت
هرجایی که بود حادثه
او بود در آن محل
در حال کمک و امداد رسانی
هست امروز روز بزرگ زندگی او
شده بود دعوت
تا بپیوندد به قهرمانان
سرخ پوش آتش نشان
قهرمان اولش مهربان پدرش
نگریست به او با چشمانی اشک آلود
و گفت سربلندم کردی پسر
و اشکش را فرو ریخت
در سکوت ، نازنین مادرش
میدانست که شاید روزی باز نگردد
از آن خدمت شرافتمندانه
او دلش را سپرده بود
در راه نجاتی فداکارانه
روزت مبارک ای قهرمان دل آرا
ای آتش نشان پر شهامت و دلاور
( دل آرا شرکاء )
مایوس آن زمان نباش
که تو را عاشقانه خواهم
من تو را همره
و هم دیوانه و هم دلداده می خواهم
تو را
و آن تنگ نظری هایت
را دیدم
و باز
و عاشقانه
میخواهمت
(دل آرا شرکاء)