هر گاه گذر می کردم از پارک کنار خانه
می دیدم در آنجا نشسته فامیلی دور
روزی کنجکاوانه پرسیدم از او
که چه شده که همیشه
هست در آن جا
او گفت با آهی جان سوز
که دارد همسایه ای بد و جهان سوز
که او را کرده دربه در از کاشانه خویش
او می گفت از آن همسایه با دلی ریش
که میریختند زباله در راه پله و اطراف خانه
یا که می کوبیدند درها که میلرزاند خانه
یا که صحبت می کردند و دعوا
در راه پله و خانه
یا که می زدند آژیر گوش خراش ماشین
در نیمه های شب و صبح دلنشین
او گرفتار بود سالها در آن شرایط
او شده بود روانی
از آن همسایه خودشیفته لاابالی
متاسف شد دل آرا
برای آن مردم
که نداشتند درک و فرهنگ همسایه
و احترام به حریم و آسایش همسایه
( دل آرا شرکاء )
14 آبان روز فرهنگ عمومی