وزیدن گرفت نسیم خوب بهار
بر زمین خشک و خار
رفتیم بر بالای کوه های اطراف شهر
لب مان خندان بود و می شنیدیم
آواز خوش پرندگان
تا که رسیدیم بر بالای آن کوه زیبا
اما دگر نبود صدای نغمه پرندگان
پیچیده بود در دل کوه
صدای گوش خراش
ابزار آلات و ماشین های پردود
در برابر دیدگان ما
می بریدند و قطعه قطعه می کردند
آن کوه های دل آرا
با آن ماشین های گوش خراش
و بد شکل و ناهنجار
حفر کرده بودند گودال بزرگی
و بود در کنار آن
تلی از خورده سنگ های باقی
حاصل آن حفاری
و به نظر بود همچون
نخاله های ساختمانی
بود مثل این کوه بی گناه
کوه هایی بسیار که تکه و کنده
و برداشته شده بودند بی گناه
و رها شده بودند در آن بیابان
آن منظره دهشتناک
چیزی نبود به جز
قتل و تکه پاره کردن کوه ها
که به درد آورد قلب دل آرا
( دل آرا شرکاء )
Delara shoraka
ng Hvh av;h
یثمشقش ساخقشنش