دل آرا شرکاء

اشعار فوق العاده زیبا و دلنشین دل آرا شرکاء

دل آرا شرکاء

اشعار فوق العاده زیبا و دلنشین دل آرا شرکاء

دل آرا شرکا _ ویدیو شعر بسیار زیبای سوگند به عشق


سوگند به عشق

و به هر آنچه

در هستی ست

سوگند به نیلوفر آسمانی

و به آن شور و شعف رویایی

سوگند به آن

ماهتاب و روز تنهایی

( دل آرا شرکاء )




دل آرا شرکا _ ویدیو شعر بسیارزیبای تولد

تولد

امروز روز تولد توست

روزی از روزگار نوست

امروز با صد هزار نغمه و امید

تو را میبینیم

تو را میشنویم دل آرا

شمع محفل ما

تولدت مبارک

تولدت مبارک

( دل آرا شرکاء )





دل آرا شرکا _ ویدیو شعر بسیار زیبای ولنتاین

ولنتاین

امشب سرمست ترین دختر دنیام

امشب تنها تو هستی در رویام

رسیده است ولنتاین من و تو

شویم هم مونس و دل آرای هم

شب عشاق بی قرار است امشب

دل من وفادار است تا ابد به تو

( دل آرا شرکا ء )






دل آرا شرکا _ ویدیو شعر بسیار زیبای تنهام


امشب باز من تنهام

همچون هزار سالی که گذشت

خنده های من کو

شادی و لبخند دل آرا کو

باز من تنهام

و میدانم روزی از آن افق

همیشه تنهایی خواهی آمد

با سرود دل آنگیز رویاهام

( دل آرا شرکاء )




 

دل آرا شرکا _ سروده بسیار زیبا به مناسبت روز جهانی انسان دوستی


که گیرد دست او

اویی که رنج می کشد

از حوادث رفته بر او

اویی که درمانده است

در جنگ و خشونت

یا که در قحطی و مصیبت

یا که در بلایای طبیعی ،

آیا شیردلی هست ؟

آیا انسانی پیدا می شود ؟

چشمان پر از انتظارش

هنوز می جوید

نجات دهنده خویش را

او حتما می آید

در لباس یک بشردوست

صلیب سرخ و هلال احمر

یا یک ناجی آتش نشان

یا در پوشش اورژانس

یا که در لباسی ... دل آرا ... می آید

او که گذشته است از راحتی

و آسایش و زندگی خود

دراز میکند ، دستان پر مهرش را

و می گیرد دستان تو را

تویی که گرفتار شدی

در حادثه و مصیبت روزگار

( دل آرا شرکاء )

29/5/99

19 اوت ( آگوست )

19-8-2020


 

 

دل آرا شرکا _ شعر بسیار زیبا به مناسبت روزجهانی لغو بَرده داری

 روزجهانی لغو بَرده داری

در دستانم بود روزنامه ای

نوشته بود در بالای صفحه

روز جهانی لغو برده داری

بود در زیر آن متن

چند عکس تأثرانگیز

با دیدن آن صحنه ها

اشکم فرو ریخت

دیدم چهره بَرده گانی

از کشورهای گوناگون

که خورده بودند فریب

و ربوده شده بودند

با زور و تهدید

گمارده بودند آنها را

در کارهای سخت و اجباری

در معدن و کارخانه

یا که گدایی و ازدواج اجباری

در دنیای مدرن امروز

چنین ظلمی جای تعجب داشت

غمگین شد دلم

به حال آن نگون بختان سیه روز

تسکین دادم دلم را

و گفتم دل آرا

شاید که فردا تمام مردم دنیا

جمع شدند یکصدا

و برکندن ریشه

ظلم و ستم را از دنیا

( دل آرا شرکاء )

2/5/99

23-8-2020

23-7-2020



دل آرا شرکا _ سروده زیبا به مناسبت روز بهزیستی و تامین اجتماعی - هفته بهزیستی

به مناسبت روز بهزیستی و تامین اجتماعی

و هفته بهزیستی


نگاه منتظرم دوخته شده بود

به انتهای خیابان شلوغ

شاید که برسد اتوبوس از آن راه دور

بود ظهر تابستان

و بس بیداد میکرد گرما بی امان

به ناگاه صدایی ظریف و کودکانه

فرا خواند مرا

دیدم کودکی خردسال

که با دستانی کوچک

گرفته بود به سویم

بسته آدامسی را

و بر روی صورتش داشت

آثار خراش و کبودی

خواستم که او بنشیند در کنارم

پرسیدم از او

سرگذشت رفته بر او

او گفت : از پدری که

هنگام تخریب خانه ای ویرانه

مرده بود زیر آوار آن خانه

و مادرش که کار میکرد تمام وقت

در خانه دوست و آشنا

اما دست مزد او کفاف نمی داد

اجاره خانه و خرج شش بچه را

او را میفرستاد با آشنایی

تا کار کند و بیاورد لقمه نانی

و گاهی نیز کتک میخورد

از آن همسالان بزرگتر از خود

غمگین شدم از احوال آن کودک

با خود اندیشیدم

آیا می شود به او کمکی کرد ؟

یادم آمد از اخبار روز پیشین

که میگفت از حمایت یتیمان

و کودکان کار و زنان سرپرست خانوار

توسط اداره ای خوب و نیکوکار بهزیستی

با گوشی ام گرفتم 123

آمد صدایی دل آرا از آن سو

گفت: بهزیستی بفرمایید

 ( دل آرا شرکاء )




دل آرا شرکا _شعر به مناسبت روز جهانی پناهندگان

به مناسبت روز جهانی پناهندگان

 

شب است

و دشت آرامیده در سکوت

و خفته اند آن مردمان

آواره از جنگ و دود

اما هنوز جنگ

در رویای خفتگان

غوغا میکرد

دیروز دیده بودم

در چشمان پر اشک او

نهان شده بود

آن سرگذشت رفته بر او

هم در آن پناهگاه

او را دیدم فراغ بال

همچون کبوتری دل آرا

در شوق و آرزوی پرواز

روز جهانی پناهندگان روز تو شد

ای کودک آواره

ای مادر در خون گریسته

ای پدر داغ دیده

امروز تمام مردم دنیا

به تو می اندیشند

به آینده و نقش تو در فردا

 ( دل آرا شرکاء )

31/3/1399  

20_6_2020



دل آرا شرکا _شعر به مناسب روز ادبیات کودکان و نوجوانان و روز جهانی کتاب کودک

به مناسب روز ادبیات کودکان و نوجوانان

و روز جهانی کتاب کودک

 

یکی بود و یکی نبود

زیر گنبد کبود

توی یک آپارتمان کوچک

کوچولویی بود ناز و قشنگ

ولی بود پرخاشگر و زودرنج

پدر و مادرش بودند شاغل

او تنها بود در عصر حاضر

اتاقی داشت پر اسباب بازی

از اسپایدرمن و آدم آهنی

در دلش

او دوست نداشت آنها را

او می رفت در عالم مجازی

با تبلت و گوشی

او می کشت همنوعان مجازی

در آن عالم خیالی

یا که می دید تلویزیون

با آن کارتون های

ترسناک و پر توهم فضایی

تا اینکه بعد سالهای دور

مادر بزرگ دل آرای او

رسید از آن راه دور

تا که دید نوه رنگ پریده رنجور

او را کشید در آغوش پر مهرخویش

از آن روز مادر بزرگ او

می پخت برای او

غذاهای رنگارنگ و خوشمزه محلی

و می گفت

از قصه های شیرین قدیمی

از آن ادبیات کهن ملی

و گاهی با مواد دور ریختنی

می ساخت برایش عروسک

و چیزهای دوست داشتنی

یه روزکشید تکه پارچه ای

بر سر مشتی کاغذ پاره

و آن شد نوزاد قنداقی

برای هر دو می خواند لالایی

و او می دید خواب های رنگی

کوچولو را می برد

به پارک سر کوچه

او بازی می کرد

با بچه های همسایه

تا که رسید

وقت رفتن مادر بزرگ

مادر بزرگ دل آرا رفت

و کوچولو ماند تنها

در دنیای پر حسرت و آه


( دل آرا شرکاء )

18/4/99

2_4_2020        14/1/99