منم تشنه لب به دیدار یار
منم شیفته و آواره دیدار یار
منم مفتون سیمای دل آرای یار
منم محضون رسیدن به یار
( دل آرا شرکاء )
ما آن شمیم گل معرفت یم
ما در آن باغ گل معرفت یم
ما احیاء شده از عشق و معرفت یم
ما در آن جاده کیمیای مقصود و هنریم
ما در آن هنر دل آرای مقصدیم
( دل آرا شرکاء )
تو را ای یار ، در تشنگی خواهم
تو بیا برس به احوالم
تو بیا و ببین باز، دل بی قرارم
دل آرا همچنان ، مدهوش توست
تو از چه سبب
دور شدی از دل و احوالم
( دل آرا شرکاء )
چه تنگ نظرانه گرفتی
دل از دل آرای خود
چه ملتمسانه مینگرم
به آن ساعت و ثانیه های
آخر دیدار تو، بی تو
دل آرا چه آشفته حال است
( دل آرا شرکاء )
تو و آن گل زیبا
و آن رسم زمانه
بیا و آن رکاب پوسیده
بیانداز دل آرا
و فارغ شو از آن
غم سیم و گوهر
و رسم زمانه
با خوشحالی
و عیدانه
(دل آرا شرکاء)
آن اندیشه تابناک ما بین
در آن وسعت گیتی
وآن سختی روزگار بین
در آن رسم زندگی
من میرسم به تو
با عشق و دلدادگی
( دل آرا شرکاء )