قدم می زدیم در جنگلی انبوه
با جمعی از دوستان طبیعت دوست
بودیم در حال گفت و شنود
که به ناگاه خیره ماند چشمانمان
بر بالای آن تخته سنگی که بود
سر بچه آهویی زیبا با پوست و استخوان
آن منظره دهشتناک
ما را قفل کرده بود در جا
به ما اشاره کرد راهنما
به ادامه راه
او گفت در ادامه
بود این شکار از شکارچیان غیر مجاز
در گذشته فراوان بود این شکار
اکنون به مدد بیش بودن
محافظان محیط زیست
اندک شده این کشتار بی رحمانه
در طول مسیر آن روز
بود مشغول آن صحنه ناگوار
ذهن دل آرا
( دل آرا شرکاء )
12 مهر _ 4 اکتبر
نشسته بودیم
گرداگرد تلویزیون
که ناگاه پخش شد
این خبر از تلویزیون
به گزارش خبرنگار ما
در ادامه از جلوی دیدگان ما
می گذشت تصاویری از یک فاجعه
مردمان را می دیدیم بی سرپناه
در ویرانه ای خراب
صدمه دیده بودند
آن مردمان شک زده
در آن مصیبت و غم
عزیزان از دست رفته
لحظه به لحظه
گزارش می داد خبرنگار
از احتیاجات آن مردم گرفتار
او بود دوشادوش مددرسانان
آتش نشان و هلال احمر و اورژانس
در آن منطقه که نبود هیچ امکاناتی
آنها بودند در تلاطم و نجات انسانهای بیگناه
کلمه انسانیت در این لحظه
برایم شد معنا
با کدامین واژه می توان
تقدیر کرد از شما انسان های
پر از مهر و فداکار و دل آرا
فقط می توانم بگویم
تو را سپاس
ای انسان نیک سرشت
شما را با جوهره ای
از طلا باید نوشت .
( دل آرا شرکاء )
17 مرداد
مادرم
تو که تمام وجودت
انبوهی از عشق است
تو را می کشم
با رنگ اقاقیا
تو را می نویسم
با خطی از طلا
( دل آرا شرکاء )
مادرم تمام دنیا هم نمیتوانند
از تو و عشق بی پایان تو بنویسند
( دل آرا شرکاء )
به مناسبت روز جهانی بیابان زدایی
دوباره دلم عزم سفر کرد
به سوی آن شهر و کوهپایه
بر لبم لبخند نشسته بود
از تصور دیدن آن
کوه و جنگل و شهر دوباره
در دلم می خواندم نغمه های دل آرا
وَه که چه زیبا بود
آسمان آن شهر در بهار پارسال
تا که رسیدم به آن شهر و دیار
و دیدم بٌرج هایی سر به فلک کشیده
بَر بٌلندای آن کوه از وسط نیمه شده
حمل میکرد جرثقیلی
تکه های مانده باقی
از آن کوه رویایی
و از سویی بار میزد کامیونی
تکّه های مانده باقی
از جنگل آن حوالی
دگر آبی نبود آسمان آن شهر
در کنار آن بیابان
آلوده بود ، هوای آن شهر
دلم غمگین شد ، از آن همه ظلمی
که رفته بود بر آن طبیعت
اشکم را فرو ریختم
و بر دلم نوید دادم
که شاید دوباره شود بیابان زدایی
از آن و شهر و منطقه
شاید که فردا ترمیم شٌد
آن لطمه های رفته
هر چند که دگر نیست
آن کوه برافراشته
( دل آرا شرکاء )
27 / 3 / 1399 و 17 / 6 / 2020
آرام گشودم دو پلک لرزان ام را
می زد دوباره نبض ضربان زندگی
چرخید نگاه پراز شوق ام
و خیره ماند بر روی آن کیسه سرخ
مینگرسیتم ، آن قطرات سرخ
می چکید قطره قطره ، آن الماس سرخ
می تراوید جرعه جرعه
به درون پیکره نیمه جان ام
پوشانده بود اشک سپاس
روح و دل و جان ام را
از تو انسان نیک سرشت
که با اهداء خون خود
بخشودی به جان دل آرا
آغاز یک زندگی دوباره
( دل آرا شرکاء )
در چشمان بی گناهت
نگریستم
و دریافتم
آن رنج و ظلم و شفقت
توی بی گناه
تو را نگریستم
ای کودک کار
و دیدمت بی یاور
تو را دیدم در مشقت
شاید که فردا
تو را دریابند
ای کودک تنها
می دانم
هنوز چشمان تو
نگران است
به آن آسایش و آرزوها
شاید که رسیده باشد
آن طلوع دل آرای
نجات تو کودک کار
شاید که من ، تو ، ما
بگیریم دستان کودکان کار
شاید که او
لبخند زند به دنیا
( دل آرا شرکاء )
روز جهانی مبارزه با کار کودکان
22 خرداد _ 12 ژوئن