در آنسو بین
آن ستاره ونوس
هم جویا شو
از آنچه در اوست
تو بیاب تو بیاب
مه دل آرای خود
در سیمای دوست
( دل آرا شرکاء )
در آنسو بین
آن ستاره ونوس
هم جویا شو
از آنچه در اوست
تو بیاب تو بیاب
مه دل آرای خود
در سیمای دوست
( دل آرا شرکاء )
جلوه ای کرد
رُخ شیرین چون قندت
همی آشوفت گیسویت
هم گفت
از آن رخ سیمینت
از آن زیبایی بی مثالت
از آن نغمه شیرینت
از آن تمثیل دلربایت
( دل آرا شرکاء )
تو سختی ، آن شهر آفاق بینی
و آن رسم خراب
تو گلایه کنی از آه ستم سوز
آن بازارچه دنیا
تو به مقصد رسی
به رسم آن ترنم گلها
( دل آرا شرکا )
تو چِت شده
تو که ماهی
تو که همرنگ
گلهای دل آرایی
بِدرآ از این غم و آه
تو بیا در جمع
دوستان دل آرا
( دل آرا شرکاء )
بین زیبایی آن ستاره
بین قشنگی و ناز غزاله
بین آن عظمت هستی
بین آن دیبای اطلس
و آن نارنجستان دل آرا
( دل آرا شرکاء)
ز توشه اش برگیر آن می دامنگیر
همی آه مکن نرنجان جان خود
همی از دلواپسی ها برهان جان خود
هم جگر خود مخراش از آن صانحه
و آن زخم مانده بر دل ریش
هم بشنو از نوای آهنگین دل آرای خویش
( دل آرا شرکاء )
مرا هم نفسی ست در دیار یار
مرا مرحمی ست در کنار یار
مرا پایان دلواپسی ست در آغوش یار
مرا آرامشی ست دروجود دل آرای یار
( دل آرا شرکاء )
من و آن دریچه امید
من وپایان بطلان پریشانی
و آن شیرینی دیدار معشوق
من و صدای دل آرای محبوب
( دل آرا شرکاء )