تو و آن گل زیبا
و آن رسم زمانه
بیا و آن رکاب پوسیده
بیانداز دل آرا
و فارغ شو از آن
غم سیم و گوهر
و رسم زمانه
با خوشحالی
و عیدانه
(دل آرا شرکاء)
بیا به پیشم و نگیر بهونه
بیا با من عشق را
شروع کن و نگیر بونه
در این دوران و عصر کامپیوتر
در این رنج و مصببت عصر حاضر
بیا به سرآغاز بودن با یکدیگر
بیا تا عشق رو شروع کنیم
دل آرا
با آوازی دیگر
(دل آرا شرکاء)
تو آن لوطیان عالم بینی
غریب و تکیده
در آن سیمای آنروز
بینی آن رنج بیهوده
از آن سراشیبی
بی مهابا کنی عزم رفتن
دل آرا
به سوی زیبایی درون
(دلارا شرکاء)
آن آفت زمان بین
و آن گوهر کیمیای مقصود
هم دل آرا بشنو
از جوهره پاک وجود
(دل آرا شرکاء)
بود زبانزد ، عشق و مهربانیش
در میان همه بود محترم و قابل ستایش
او بود قدرتمند و با اصالت
و با گذشت و با معرفت
هرجایی که بود حادثه
او بود در آن محل
در حال کمک و امداد رسانی
هست امروز روز بزرگ زندگی او
شده بود دعوت
تا بپیوندد به قهرمانان
سرخ پوش آتش نشان
قهرمان اولش مهربان پدرش
نگریست به او با چشمانی اشک آلود
و گفت سربلندم کردی پسر
و اشکش را فرو ریخت
در سکوت ، نازنین مادرش
میدانست که شاید روزی باز نگردد
از آن خدمت شرافتمندانه
او دلش را سپرده بود
در راه نجاتی فداکارانه
روزت مبارک ای قهرمان دل آرا
ای آتش نشان پر شهامت و دلاور
( دل آرا شرکاء )
مایوس آن زمان نباش
که تو را عاشقانه خواهم
من تو را همره
و هم دیوانه و هم دلداده می خواهم
تو را
و آن تنگ نظری هایت
را دیدم
و باز
و عاشقانه
میخواهمت
(دل آرا شرکاء)
آن اندیشه تابناک ما بین
در آن وسعت گیتی
وآن سختی روزگار بین
در آن رسم زندگی
من میرسم به تو
با عشق و دلدادگی
( دل آرا شرکاء )
در آن گریبانگیری دنیا
تو
نرنج و شاد آ
از آن پیچ و خم جاده رویا
تو آ
به سلامتی آن روز تنها
( دل آرا شرکاء )
چشمانم گشوده شد
در آغوش خانواده ای
پر از مهر
من پرورده شدم
در دامان خانواده ای
پر از عشق
پر از ایثار و تلاش و مشوق
من اکنون میبینم
جهانم را دل آرا
در امنیت و صلح و صفا
دنیای من روشن است
چون دارم خانواده ای
خوب و دل آرا
( دل آرا شرکاء )
25 مرداد
15 مه _ 25 اردیبهشت
delara shoraka
بود زبانزد ، عشق و مهربانیش
در میان همه بود محترم و قابل ستایش
او بود قدرتمند و با اصالت
و با گذشت و با معرفت
هرجایی که بود حادثه
او بود در آن محل
در حال کمک و امداد رسانی
هست امروز روز بزرگ زندگی او
شده بود دعوت
تا بپیوندد به قهرمانان
سرخ پوش آتش نشان
قهرمان اولش مهربان پدرش
نگریست به او با چشمانی اشک آلود
و گفت سربلندم کردی پسر
و اشکش را فرو ریخت
در سکوت ، نازنین مادرش
میدانست که شاید روزی باز نگردد
از آن خدمت شرافتمندانه
او دلش را سپرده بود
در راه نجاتی فداکارانه
روزت مبارک ای قهرمان دل آرا
ای آتش نشان پر شهامت و دلاور
( دل آرا شرکاء )
مایوس آن زمان نباش
که تو را عاشقانه خواهم
من تو را همره
و هم دیوانه و هم دلداده می خواهم
تو را
و آن تنگ نظری هایت
را دیدم
و باز
و عاشقانه
میخواهمت
(دل آرا شرکاء)